سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند، زنده ای میان مردگان است . [امام علی علیه السلام]
مذهبی
 
حدیث


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط sajad khalde 94/3/30:: 4:11 عصر     |     () نظر
 
حدیث


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط sajad khalde 94/3/30:: 4:10 عصر     |     () نظر
 
روایت


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط sajad khalde 94/3/30:: 4:9 عصر     |     () نظر
 
احادیث امام حسین علیه السلام (173 حدیث)

احادیث امام حسین علیه السلام (173 حدیث)

صفحه اختصاصی حدیث و آیات امام حسین علیه السلام : بادِروا بِصِحَّةِ الأجسامِ فی مُدَّةِ الأعمارِ ؛ حدیث

امام حسین علیه السلام :در مدّت عمر ، در حفظ سلامت تن بکوشید .

مسیر این حدیث در کتابخانه: آینه یادها > حدیث شماره : 200037

صفحه اختصاصی حدیث و آیات امام حسین علیه السلام : لایَحِلُّ لِعَینٍ مُؤمِنَةٍ تَرَى اللّه َ یُعصى فَتَطرِفَ حَتّى تَغَیِّرَهُ ؛ حدیث

امام حسین علیه السلام :بر هیچ چشم مؤمنى روا نیست که ببیند خدا نافرمانى مى شود و چشم خود را فرو بندد ، مگر آن که آن وضع را تغییر دهد .

مسیر این حدیث در کتابخانه: آینه یادها > حدیث شماره : 200216

صفحه اختصاصی حدیث و آیات امام حسین علیه السلام : أنَا قَتیلُ العَبَرَةِ لایَذکُرُنی مُؤمِنٌ إلاّ استَعبَرَ ؛ حدیث

امام حسین علیه السلام :من کشته اشکم ؛ هر مؤمنى مرا یاد کند ، اشکش روان شود .

مسیر این حدیث در کتابخانه: آینه یادها > حدیث شماره : 200496

صفحه اختصاصی حدیث و آیات امام حسین علیه السلام : یا أُختاه لاتَنسینی فی نافِلَةِ اللَّیلِ ؛ حدیث

امام حسین علیه السلام :اى خواهرم ! مرا در نماز شب فراموش نکن .

مسیر این حدیث در کتابخانه: آینه یادها > حدیث شماره : 200766

صفحه اختصاصی حدیث و آیات امام حسین علیه السلام : مَن عَبَدَ اللّه َ حَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللّه ُ فَوقَ أمانِیِّهِ و کِفایَتِهِ ؛ حدیث

امام حسین علیه السلام : هر که خدا را ، آن گونه که سزاوار او است ، بندگى کند ، خداوند بیش از آرزوها و کفایتش به او عطا کند .

مسیر این حدیث در کتابخانه: آینه یادها > حدیث شماره : 200799

صفحه اختصاصی حدیث و آیات امام حسین علیه السلام : لاتَقولُوا بِألسِنَتِکُم ما یَنقُصُ عَن قَدرِ کُم ؛ حدیث

امام حسین علیه السلام :چیزى را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد .

مسیر این حدیث در کتابخانه: آینه یادها > حدیث شماره : 200800

صفحه اختصاصی حدیث و آیات امام حسین علیه السلام : إنَّ حَوائِجَ النّاسِ اِلَیکُم مِن نِعَمِ اللّه ِ عَلَیکُم فَلاتَمَلُّوا النِّعَمَ ؛ حدیث

امام حسین علیه السلام :نیاز مردم به شما از نعمت هاى خدا بر شما است ؛ از این نعمت افسرده و بیزار نباشید .

مسیر این حدیث در کتابخانه: آینه یادها > حدیث شماره : 200801

صفحه اختصاصی حدیث و آیات امام حسین علیه السلام : مَن سَرَّهُ أن یُنسَأَ فی أَجَلِهِ و یُزادَ فی رِزقِهِ فَلیَصِلْ رَحِمَهُ ؛ حدیث

امام حسین علیه السلام :هر که خوش دارد مرگش به تأخیر افتد و روزى اش افزون شود . با خویشانش پیوند برقرار کند .

مسیر این حدیث در کتابخانه: آینه یادها > حدیث شماره : 200802

صفحه اختصاصی حدیث و آیات امام حسین علیه السلام : مِن عَلاماتِ أسبابِ الجَهلِ المُماراةُ لِغَیرِ أهلِ الفِکرِ ؛ حدیث

امام حسین علیه السلام :از نشانه هاى نادانى ، جدل با بى فکران است .

مسیر این حدیث در کتابخانه: آینه یادها > حدیث شماره : 200803

صفحه اختصاصی حدیث و آیات امام حسین علیه السلام : مَن طَلَبَ رِضَى النّاسِ بِسَخَطِ اللّه ِ وَکَلَهُ اللّه ُ إلَى النّاسِ ؛ حدیث

امام حسین علیه السلام :هرکه با خشم خدا ، خواهان خشنودى مردم باشد ، خداوند او را به مردم وامى گذارد .

مسیر این حدیث در کتابخانه: آینه یادها > حدیث شماره : 200804
پرینت احادیث

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط sajad khalde 94/3/30:: 4:7 عصر     |     () نظر
 
30حدیث از امام حسین علیه السلام

 

 30حدیث از امام حسین علیه السلام

احادیث این بخش با توجه به منابع ذکر شده در نرم افزار "جامع الاحادیث نور" بازبینی و به روز شده اند.
 
حدیث (1) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لاتـَرفع حــاجَتَک إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثة: إلـى ذِى دیـنٍ، اَو مُــرُوّة اَو حَسَب

 
جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد.

(تحف العقول ، ص 247)

حدیث (2) امام حسین علیه السلام فرمودند:
أیما اثنَین جَرى بینهما کلام فطلب أحدهما رضَـى الاخر کانَ سابقة الىَ الجنّة

 
هر یک از دو نفـرى که میان آنها نزاعى واقع شود و یکـى از آن دو رضایت دیگرى را بجـویـد ، سبقت گیـرنـده اهل بهشت خـواهـد بــود.

(کشف الغمة فی معرفة الائمه ج 2،ص 33)

حدیث (3) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لاأفلَحَ قـَومٌ اشتَـروا مَـرضـاتِ المَخلـُوق بسَخَطِ الخـالِق

 
رستگـار نمی شوند مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد.

(بحارالانوار،ج 44،ص383)

حدیث (4) امام حسین علیه السلام فرمودند:

إنَّ شِیعَتَنا مَن سَلمَت قُلُوبُهُم مٍن کلِّ غَشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ


بدرستی که شیعیان ما قلبشان از هرناخالصی و حیله و تزویر پاک است

(التفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری علیه السلام ص309)

حدیث (5) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لا یأمَن یومَ القیامَةِ إلاّ مَن خافَ الله فِی الدُّنیا


کسی در قیامت در امان نیست مگر کسی که در دنیا ترس از خدا در دل داشت

(مناقب ابن شهر آشوب ج/4 ص/ 69)(بحار الانوار، ج 44، ص 192 )

حدیث (6) امام حسین علیه السلام فرمودند:

أَعجَزالنّاسٍ مَن عَجَزَ عَنِ الدُّعاء


عاجزترین مردم کسی است که نتواند دعا کند

(بحارالانوارج81 ص257) (بحارالانوارج90 ص291)  

حدیث (7) امام حسین علیه السلام فرمودند:

اَلبُکاءُ مِن خَشیةِ اللهِ نَجآةٌ مِنَ النّارِ


گریه از ترس خدا سبب نجات از آتش جهنّم است

(جامع الاخبار ص97)

حدیث (8) امام حسین علیه السلام فرمودند:

مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَةِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ


آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد امیدش را از دست می دهد و نگرانیها به او رو می آورد.

(الکافی،ج2،ص373)(الکافی،ج4،ص117)

حدیث (9) امام حسین علیه السلام فرمودند:
اِنّ اَعفَی النّاسِ مَن عَفا عِندَ قُدرَتِهِ


بخشنده ترین مردم کسی است که در هنگام قدرت می بخشد.

(الدره الباهره، ج 71،ص400)

حدیث (10) امام حسین علیه السلام فرمودند:
من اَحبک نهاک و من اَبغضک اَغراک.


کسی که تو را دوست دارد، از تو انتقاد می کند و کسی که با تو دشمنی دارد، از تو تعریف و تمجید می کند

(نزهه الناظر،ص88)

حدیث (11) امام حسین علیه السلام فرمودند:

من دلائل العالم إنتقادة لحدیثه و علمه بحقائق فنون النظر.


از نشانه های عالم ، نقد سخن و اندیشه خود و آگاهی از نظرات مختلف است .

(بحارالانوار،ج75،ص119)

حدیث (12) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لا تقولوا باَلسنَتکم ما ینقُص عَن قَدَرَکم


چیزى را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد

(جلاءالعیون،ج2ص205)

حدیث(13) امام حسین علیه السلام فرمودند:
یاک و ما تعتذر منه ، فإن المؤمن لا یسیء و لا یعتذر، و المنافق کل یوم یسیء و یعتذر


حذر کن از مواردی که باید عذرخواهی کنی ، زیرا مؤمن نه کار زشتی انجام می دهد و نه به عذرخواهی می پردازد، اما منافق همه روزه بدی می کند، و به عذرخواهی می پردازد.

( بحار الانوار، ج 75، ص120 )

حدیث(14) امام حسین علیه السلام فرمودند:

مُجالَسَةِ أهلِ الدِنَاءَة شَر، وَ مُجَالَسَةِ أَهلِ الفُسُوقِ ریبَة

 

همنشینی با سفلگان و افراد پست ناپسند است و همدمی گناهکاران موجب بدبینی مردم و از دست دادن اعتماد و اعتبار است

(بحارالانوار، ج75، ص 122)

حدیث(15) امام حسین علیه السلام فرمودند:  

فَإنی لا أَرَی المَوتَ إلَّا السَّعادَةَ وَ الحَیاة مَعَ الظّالِمینَ إلّا بَرماًی

 


به درستی که من مرگ را جز سعادت نمی بینم و زندگی با ستمکاران را جز محنت نمی دانم.

(تحف العقول ، ص 245)

حدیث (16) امام حسین علیه السلام فرمودند:
إنَّ أجوَدَ النَّاسِ مَن أعطیَ مَن لا یرجُو.


بخشنده‌ترین مردم کسی است که به آنکه چشم امید به او نبسته، بخشش ‌کند.

(کشف ‌الغمّة، ج2، ص30 )

حدیث(17) امام حسین علیه السلام فرمودند:
مَن صَامَ ثَلَاثَةَ أَیامٍ مِن شَعبَانَ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ وَ کانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) شَفِیعَهُ یومَ القِیامَةِ

هر کسی که سه روز از ماه شعبان را روزه بگیرد؛ بهشت بر او واجب می شود و در قیامت نیز پیامبر(ص) شفیع او خواهد بود

(الامالی ، ص 23)

حدیث(18) امام حسین علیه السلام فرمودند:

إنَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَیکم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکم فَلا تَمَلُّوا النِّعَمَ


نیاز مردم به شما از نعمتهای خدا بر شما است، از این نعمت افسرده و بیزار نباشید

(نزهه الناظر،ص 81)

حدیث(19) امام حسین علیه السلام می فرمایند:

یَظهَرُ اللَّهُ قائِمَنا فَیَنتَقِمُ مِنَ الظّالِمینَ


خداوند قائم ما را از پس پرده غیبت بیرون مى‏ آورد و آن‏گاه او از ستم‏گران انتقام مى‏ گیرد

(إثباة الهداة ، ج 5 ، ص 196)

حدیث(20) امام حسین علیه السلام می فرمایند:

أنَا قَتیلُ العَبَرَةِ لایَذکُرُنی مُؤمِنٌ إلّا استَعبَرَ


من کشته اشکم ؛ هر مؤمنى مرا یاد کند ، اشکش روان شود

(کامل الزیارات ، ص 108)

حدیث (21) امام حسین علیه السلام می فرمایند:

اَللّهُمَّ لا تَسْتَدْرِجنى بِالاِحسانِ وَ لا تُؤَدِّبْنى بِالْبَلاء


خدایا! با غرق کردن من در ناز و نعمت، مرا به پرتگاه عذاب خویش مَکشان و با بلایا (گرفتارى‏ها) ادبم مکن

(الدُّرًّةُ البَاهرة من الأصدَاف الطّاهِرة،ص 23)

حدیث (22) امام حسین علیه السلام می فرمایند:

مِن دَلائِلِ عَلاماتِ القَبولِ : الجُلوسُ إلى‏ أهلِ العُقولِ


از نشانه‏ هاى خوش‏نامى و نیک‏بختى ، همنشینى با خردمندان است.

(بحارالأنوار، ج 75، ص 119)

حدیث (23) امام حسین علیه السلام می فرمایند:

اَ یُّهَا النّاسُ نافِسوا فِى المَکارِمِ وَ سارِعوا فِى المَغانِمِ وَ لا تَحتَسِبوا بِمَعروفٍ لَم تَجعَلوا

 

اى مردم در خوبى‏ها با یکدیگر رقابت کنید و در بهره گرفتن از فرصت‏ها شتاب نمایید و کار نیکى را که در انجامش شتاب نکرده‏اید، به حساب نیاورید.

(بحارالأنوار، ج 75، ص 121)

حدیث (24) امام حسین علیه السلام می فرمایند:

أَلاِستِدراجُ مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ لِعَبدِهِ أَن یُسبِغَ عَلَیهِ النِّعَمَ وَ یَسلُبَهُ الشُّکر


غافلگیر کردن بنده از جانب خداوند به این شکل است که به او نعمت فراوان دهد و توفیق شکرگزاری را از او بگیرد.

(تحف العقول،ص 246)

حدیث (25)امام حسین علیه السلام می فرمایند:

لا یُکمَلُ العَقلُ اِلّا بِاتِّباعِ الحَق اَلاتَرَونَ اَنَّ الحَق لا یُعمَلُ بِه وَ الباطِل لا یُتَناهی عَنه

 

عقل جز به پیروی از «حق» کمال نمی یابد آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل نهی نمی شود؟

(اعلام الدین، ص 298)

(بحار الانوار، ج 75، ص 127)

حدیث (26) امام حسین علیه السلام می فرمایند:

ان الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی ألسنتهم یحوطونه ما درّت معائشهم فإذا محصّوآ بالبلاء قلّ الدیّانون

همانا مردمان بنده دنیایند و دین لقلقه زبان آنهاست و هر جا منافعشان [به وسیله دین ]بیشتر تأمین شود زبان مى چرخانند و چون به بلا آزموده شوند آنگاه دین داران اندکند.

(تحف العقول/ 245)

حدیث (27) امام حسین علیه السلام می فرمایند:

اَلبَخیلُ مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ ؛


بخیل کسی است که از سلام کردن بخل ورزد (سلام نکند).

(تحف العقول/ 248)

حدیث (28) امام حسین علیه السلام می فرمایند:

لِلسَّلامِ سَبعُونَ حَسَنَةً، تِسعٌ وَ سِتُّونَ لِلمُبتَدِءِ وَ واحِدَةٌ لِلرادِ ؛


سلام کردن هفتاد حسنه و ثواب دارد شصت و نه ثواب از برای سلام کننده و یک ثواب برای جوابگو است (با وجود آنکه سلام کردن مستحب ولی جواب دادن آن واجب است).

(تحف العقول ص 248)

حدیث (29) امام حسین علیه السلام می فرمایند:

مَن عَبَدَ اللهَ حَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللهُ فَوقَ أمانِیهِ وَ کفایتِهِ ؛


هر که خدا را ، آن‌گونه که سزاوار اوست ، بندگی کند ، خداوند بیش از آرزوها و کفایتش به او عطا کند.

(بحار الأنوار، ج 68، ص 184)

 

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط sajad khalde 94/3/30:: 4:5 عصر     |     () نظر
 
قصه درمورد امام حسین

“سی و دو سال از بهار عمرم می گذشت ، روزی در کارگاه نجاری مشغول کار بودمُُُ، احساس تهوع شدیدی به من دست داد ، آن چنان که نتوانستم تحمل کنم. نزد پزشکی که در همسایگی مغازه ام بود به نام دکتر سید حسین وکیلی مراجعه کردم. پس از معاینّه، نارسایی و مشکل کلیه ها مشخص شد، وی گفت : کلیه هات از کار افتاده. داروهایی تجویزنموده و دستور استراحت داد.  

 

 

 

 

 

 

 

در منزل بستری شدم، و داروها را مصرف می کردم ولی روز به روز حالم بدتر می شد. از خوردن آب هم، منع شده بودم. گاهی از شدت تشنگی فقط لبهایم را تر می کردند. ادرار از من خارج نمی شد. چون کلیه ها کاملا از کار افتاده بود و در آن زمان دستگاه دیالیز هم وجود نداشت. تا این که تمام بدنم ورم کرد. پاها و دستها ورم کرده، چون کنده ی درخت شده بود،و اصلا خم نمی شد. شکمم بزرگ شده بود و آب آورده بود. آن چنان متورم شده بود و پوست شکم نازک شده بود که داخل آن پیدا بود.

 

دکتر گفت: نباید حرکت کنی. از شدت درد و ناراحتی به دیوار پنجه می کشیدم، مدت دو سال در منزل به پشت خوابیدم. آنچه ذخیره داشتم، خرج کردم، اما هر روز دردم بیشتر می شد. ناامیدی کامل و ناتوانی ام از ادامه درمان باعث شد مرا چون مرده ای از روی تخت بلند کردند و به بیمارستان ارجمند منتقل کردند. آن گاه دیدند موریانه تخت و تشک و مقداری از پشت مرا سوراخ کرده، که در اثر بی حسی که در بدنم پیدا شده بود، متوجه آن نگردیده بودم.

 

در بیمارستان شورای پزشکی تشکیل دادند، و هر روز دوبار بدنم را زیر برق می گذاشتند، و داروهای گوناکونی را روی من آزمایش می کردند، و اگر کسی می خواست تزریق کردن را یاد بگیرد، روی من تمرین می کرد. آب شکم مرا به وسیله ی سرنگ می کشیدند، ولی هیچ یک از برنامه های درمانی موثر واقع نمی شد.

 

پس از یک دوره شش ماهه، مرا مرخص کردند و به منزل فرستادند، ولی حالم هر لحظه بدتر می شد و لذا با وساطت پزشک معالجم مجددا مرا به بیمارستان بردند، و باز هم بعد از شش ماه مرا به منزل برگردانند. در این مرحله، حالم به قدری وخیم شد که قابل گفتن نیست(مثل اینکه اینجا شکم حاج آقا پاره می شه و قابل تو صیف نیست) مرا به بیمارستان بردند . روزی استاندار وقت کرمان، آقای صمصام، برای بازدید از بیمارستان ارجمند وارد اتاق من شد. تا وضع مرا دید، خیلی ناراحت شد و با دکترم صحبت کرد. استاندار گفت : این مریض را به خارج بفرستید و کلیه مخارج آن را من متحمل می شوم. ولی دکتر هرمان ابراشر که آلمانی بود، گفت:این مریض در هیج جای دنیا قابل علاج نیست. دکتر جلو آمد و پلکهای مرا بالا زد و گفت این مریض 24 ساعت دیگر بیشتر زنده نیست و فرستادن او به خارج هم فایده ای ندارد. چنان بدنم ورم کرده بود که چشمهایم دیده نمی شد و آب که زیر پوست بدنم جریان داشت، معلوم می شد. دکتر به استاندار گفت : فقط 3 تا فرزند کوچک دارد، اگر لطف کنید آنها را به پرورشگاه تحویل بدهید.

 

بچه هایم را آن روز به بیمارستان آوردند که در آخر عمر در کنارم باشند. با توجه به ناامیدی پزشکان مرا به خانه آوردند و در همان اتاق خشتی گنبدی کوچک خواباندند. تمام دوستان و آشنایان به جز تعداد معدودی که بعضی از آنها اکنون زنده هستند و شاهد ماجرا می باشند، بقیه مرا ترک کردند. هر کس چیزی برایم تجویز می کرد. بعضی شراب کهنه را تجویز می کردند. ولی من که همیشه از خداوند متعال می خواستم، مرا شفا دهد، گفتم چنانچه بمیرم و شراب مرا نجات دهد، حاضر نیستم شراب بخورم. زیرا امام صادق علیه السلام فرمودند: در حرام شفا نیست.

 

از همه چیز و همه کس دل بریده بودم و هیچ چیزی برام معنی و مفهومی نداشت. دیگر دارو هم نمی خوردم و به دکتر مراجعه نمی کردم . از همه جا دل کنده بودم و از همه مایوس، ولی تنها نور امید در دلم به مولایم امام حسین علیه السلام بود. انتظار می کشیدم که آقا به من نظر لطف کند.

 

همه برایم دعا می کردند ، حتی در مساجد، مردم شفای مرا از خدا می خواستند.

 

به برکت همین دعاها حضرت ابا عبدلله الحسین علیه السلام به من نظر کردند، شب و روز چشمم به در اتاق دوخته شده بود که آقا بیایند. ماه محرم پدیدار شد و هر روز امید من بیشتر می شد. تا اینکه صبح روز هشتم محرم، ناگهان دیدم یک کبوتر سفیدی لب بام خانه ام نشست. با خود گفتم خدایا این کبوتر که سه طوق بر گردن، یکی به رنگ سبز، یکی سفید، و دیگری قرمز ، پا و پنجه ای بلند داشت . خیلی زیبا بود، قاصد حسینی است؟ خدایا اگر این کبوتر برای نجات من فرستاده شده، بیاید کنار تختم. ناگاه کبوتر آمد و زیر تخت من رفت. من آرامش پیدا کردم. ساعتی بعد، مادرم وارد اتاق شد. در حالی که دستمالی در دست داشت، گفت:پسرم این دستمال آغشته به اشک بر امام حسین و دستمال را به سینه من مالید. نمی توانستم حرف بزنم. با اشاره به مادرم فهماندم که مهمان دارم. در زیر تخت است. مادرم برای کبوتر آب و دانه آورد. اما کبوتر چیزی نخورد و صدایی از او شنیده نمی شد. سرش را زیر بالش کرده بود.

 

شب شانزدهم محرم شد. دلم بسیار شکست. گفتم آقا روز عاشورا تمام شد، چرا به من جواب نمی دهی؟

 

درب اتاق را از بیرون روی من می بستند و هر کس دنبال کار خودش می رفت. یک وقت چشمهایم را روی هم گذاشتم. در عالم مکاشفه، دیدم سقف اتاق شکافته شد. آقایی همانند یک پارچه نور، تشریف فرما شدند و روی صندلی چوبی کنارم نشستند (هنوز هم آن صندلی باقیست) از تخت با همان حال ضعف پایین آمدم و با یک دست بازوی آقا را گرفتم و دست دیگرم را روی شانه آن حضرت قرار دادم و هی می گفتم: به!به! به صورت عالم نگاه کردن عبادت خداست. ایشان به من لبخند می زدند. عرض کردم:شما چه کسی هستید؟

 

آقا فرمودند:چه کسی را صدا می زدی؟

 

گفتم: من آقا امام حسین را می خواستم.

 

فرمودند : من امام حسینم، از ما چی می خواهی؟

 

گفتم:آقا شما خود می دانید من چی می خواهم .

 

در همین حال، دوباره سقف اتاق شکافته شد و دو دست قطع شده در حالی که داخل بشقابی بود، روبروی آقا حاضر شد . نگاه کردم دیدم این دستها بدن و سر ندارد.

 

آقا فرمودند : به من نگاه کن و از ما چیزی بخواه.

 

گفتم:خود شما می دانید چه می خواهم.

 

فر مودند: هر چه خواستی، ما به تو دادیم.

 

گر طبیبانه بیایی به سر بالینم

 

به دو عالم ندهم لذت بیماری را

 

بعد فرمودند بلند شو برویم!

 

آقا دستم را گرفت و به مسجد خواجه ی خضر کرمان بردند، در حالی که دو دست بریده نیز در کنار آن حضرت بود. دیدم منبری بسیار زیبا وجود دارد و مسجد مملو از افرادی که همه ی انها یک پارچه نور بودند. وقتی آقا وارد شدند، همه از جا بلند شدند. من هم جلو ایشان ایستاده بودم و می گفتم: به!به! نظر به صورت عالم عبادت است. عرض کردم آقا شما کجا بودید اینجا تشریف آوردید.

 

ناگهان از آن حال بیرون آمدم. دیدم در اتاق خودم هستم. ولی داخل اتاق بوی عطر و گلاب و بوی تربت سید الشهدا فضا را پر کرده است و کبوتر از زیر تخت بیرون آمده و با صدای بلند می خواند و به دور من می چرخد. احساس کردم بدنم سبک شده. دست به شکمم کشیدم، دیدم سالم است. فوری از تخت پایین آمدم. چون درب اتاق را از پشت بسته بودند، در زدم. مادرم در را باز کرد و مرا بغل کرد و گفت: چه خبر است؟ در این اتاق چه اتفاقی افتاده که این همه بوی خوش و عطر تربت می آید؟ همه تعجب کردند که من چگونه بر خاستم. گفتم:آقا امام حسین مرا شفا داده. با صدای بلند و اشک چشم فریاد یا حسین می زدم. آمدم در حیاط منزل، احساس کردم باید به دستشویی بروم. بعد از 4 سال برای اولین بار با پای خودم به دستشویی رفتم. مقدار زیادی چرک و خون از من دفع شد. و بدنم کاملا راحت شد. سبک شدم. تمام ورم های بدنم فرو نشست. حتی دو طرف بدنم که از شدت ورم فتق کرده بود خوب شد. آن گاه وضو گرفتم و همه اش یا حسین می گفتم و گریه می کردم تا صبح شد. همسایگان تصور می کردند من مرده ام و برای من بستگانم گریه می کنند. بعضی از آنها صبح به عنوان تشییع جنازه من آمدند. دیدند من سالمم و شفا گرفتم. همدیگر را خبر کردند تا شفا یافتن مرا ببینند. برایم لباس و کفش آوردند. تصمیم گرفتم ظهر آن روز برای نماز جماعت به مسجد جامع کرمان بروم. اول ظهر در صف جماعت شرکت کردم. تا به امامت مرحوم آیت الله صالحی نماز را به جماعت بخوانم. در بین دو نماز، دو نفر از افرادی که چند روز قبل به عیادت من آمده بودند، در دو طرف من نشسته بودند و با تعجب به من نگاه می کردند. یکی به دیگری گفت: این جوان چقدر شبیه آقا ماشاالله است. دیگری گفت: بیچاره آقا ماشاالله در حال مرگ است، کارش تمام است، خدا او را شفا بدهد. من گفتم : خودم ماشاالله نجارهستم و خداوند به عنایت امام حسین مرا شفا داد. مردم فهمیدند. دورم جمع شدند و می خواستند لباسهایم را پاره کنند، ولی آیت الله صالحی و عده ای دیگر مانع شدند.

 

روز بعد دکتر وکیلی که سال ها مرا معالجه می کرد، متوجه شد مرا به بیمارستان فرستاد و یک آزمایش و عکسبرداری کامل از من انجام داد. دکترها متعجب شدند و دکتر هرمان آلمانی به دکتر وکیلی گفت: چه دارویی برای این تجویز کردی که خوب شده. بگو تا ما برای همه ی مریض های مثل او تجویز کنیم؟ اما دکتر وکیلی جواب داد: جد من ، ابا عبدالله الحسین علیه السلام، او را شفا داده. تمام دکترها و پرستارها که وضع مرا دیده بودند، شروع به گریه کردند.

 

دکتر هرمان آلمانی گفت: این آقا از یک بچه ای که تازه متولد می شود، سالم تر است.

 

بعد از شفا یافتنم، کبوتر سفید 4 ماه در منزل من بود و صبح روز شهادت صدیقه ی کبری فاطمه زهرا علیها السلام، داخل حیاط نشسته بودم که کبوتر هم آمد کنارم نشست و بعد از چند لحظه، پرواز کرد و به دور حیاط چرخید و بر لب بام جایی که روز اول وارد شده بود، نشست. من به کبوتر نگاه می کردم و اشک می ریختم که ناگاه پرواز کرد و رو به قبله به سوی آسمان بالا رفت. آن قدر به او نگاه کردم تا از دیده ی من غایب شد. فوری رفتم به منزل مرحوم حجه الاسلام حاج آقا طاهری که آن روز، روضه داشتند. عده ای از علما و روحانیون نشسته بودند و چون مرا مضطرب دیدند، سوال کردند: چرا ناراحتی؟ گفتم: کبوترم رفت. آقایان گفتند: آقا ماشاءالله ، نگران نباش ، ماموریتش تمام شده. من قلبم آرامش پیدا کرد.

 

دستور روضه خوانی از جانب ابا عبدالله الحسین

 

یک سال بعد، روز هشتم محرم همان روزی که سال قبل قاصد حسینی کبوتر سفید به خانه ام آمده بود. دلم می خواست در منزل روضه خوانی بر پا کنم ولی قدرت مالی نداشتم. با چشم اشکبار، وارد اتاق مخصوص شدم”شفا خانه” و گفتم آقا امام حسین می خواهم روضه خوانی بر قرار کنم. میل دارم منبر بسازم و در مساجد بگذارم ( که تا کنون متجاوز از صد ها منبر ساخته ام که یکی از آنها در مسجد مقدس جمکران است) دوست دارم غذا طبخ کنم و به عزا داران بدهم. بعضی گفتند بگذار سال آینده. مادرم می گفت: کسی که چیزی ندارد، بهتر است جلسه روضه ی مختصری را در مسجد الرضا که در نزدیکی خانه مان است، بر پا کند. من گفتم مادر! باید روضه را داخل همین منزل بخوانم، آن هم منزلی که امام حسین تشریف آوردند. می خواهم همین جا خیمه بزنم.

 

شب نهم(شب تاسوعا) که مصادف با شب جمعه بود، خوابیدم. در عالم رویا دیدم ، نوری از آسمان با زمین آمد و همان آقایی که سال گذشته مرا شفا دادند، وارد حیاط شدند. عبایی بر دوش و نعلین زردی به پا داشتند و من با حالت ادب دست به سینه مقابل شان ایستادم. آقا لبخندی به من زدند و عبا را از بدن بیرون آوردند و روی زمین گذاشتند.

 

من گفتم: آقا برای چه از در بسته آمدید؟

 

فرمودند: مگر نمی خواهی روضه بخوانی؟ آمدیم به تو کمک کنیم. برو یک جارو بیاور.

 

من ناراحت شدم که چرا آقا جارو کنند. خودم جارو می کنم. از طرفی فکر کردم جاروهای ما تمیز نیست تا به دست مبارک آقا بدهم. یک وقت دیدم دوباره نوری داخل منزل آمد که محله را روشن کرد که قابل وصف نیست. دیدم جاروی زیبا به دست آقا داده شد و آقا مقداری از حیاط را جارو زدند و بعد با دست مبارکشان اشاره کردند که منبر را اینجا بگذار. تو روضه بر پا کن ما تو را کمک می کنیم. من خانمم را صدا زدم که بیا از آقا پذیرایی کن. دوباره نور شدند و پرواز کردند. به ساعت نگاه کردم ، دیدم ساعت دو نصفه شب است و عجیب آنکه شبی هم که آقا شفایم داد، ساعت دو بامداد بود. باز هم تا صبح “یا حسین یا حسین” گفتم و گریه کردم. عرض کردم آقا ممنونم کمک کردید،راحت شدم. اذان صبح شد نماز خواندم. بعد از نماز صدایی در خانه بلند شد. در را باز کردم. دیدم آقای حاج صادق مهرابیان است. او دعای کمیل را از حفظ بود و از دوستانی بود که دوران نقاهت و مریضی به من کمک می کرد. دست بر گردنم انداخت و گفت: می خواهی روضه بخوانی؟

 

گفتم شما از کجا فهمیدی؟

 

گفت آنچه تو در خواب دیدی من هم دیدم.

 

مقداری قند و چای داد و گفت این ها را آقا امام حسین برایت حواله کرده. ناراحت نباش. من حاج آقا موحدی را دعوت می کنم و روضه را برگزار می کنیم.

 

بعد یکی از همسایه ها گفت: می خواهی روضه بخوانی؟ من به دلم گذشته که بلندگو و زیلو را من می آورم. وسایل را آوردند و روضه خوانی را بر پا کردم. از روز اول مجلس بسیار عجیبی شد. جمعیت فراوانی آمدند. علما نیز شرکت کردند و اکنون حدود چهل سال از این مجلس با شکوه می گذرد که هر ساله جمعیت زیادی از عاشقان و شیفتگان حسینی از شهرهای مشهد،قم،تهران،یزد،و…. در این عزا خانه شرکت می کنند و علما، وعاظ و مداحین اهل بیت ادای وظیفه می نمایند، و مجلسی کم نظیری است. بعضی هم در این مجلس حاجت گرفته اند.

 

حتی یک جوان زرتشتی شفا گرفت، در حالی که مادرش در این خانه متوسل به قمر بنی هاشم شده بود، و صدا می زد. آقا دو دست قطع شده شما در این منزل آمده بچه ام را شفا بده. زن می گوید: وقتی به خانه رفتم، دیدم جوان فلجم نشسته. دست بر گردنش انداختم و گفتم چی شده؟ گفت مادر آقایی با دو دست قطع شده آمد و فرمود مادرت خانه ماشاالله نجار به ما متوسل شده است. حالا از جا بلند شو! و من هم نشستم و آقا که سوار اسب بود در حالی که دست نداشتند، تشریف بردند. و به برکت این کرامت آنها به شرف اسلام مشرف شدند.

 

و باز چندین خانم که 18 و 12 سال ازدواج کرده بودند و بچه دار نمی شدند، از این شفا خانه نتیجه گرفتند و بچه دار شدند.

 

هر ساله مقداری گلاب از آستانه مقدسه ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام حواله این مجلس می شود که عزاداران با شور و هیجان خاصی و با شیون و ضجه و ناله از این گلاب استفاده می کنند. این گلاب به وسیله ی مرحوم حاج آقا حسین بزرگزادگان که از خادمین حرم مطهر امام رضا علیه السلام بودند، حواله این مجلس می شد که هنوز هم هر ساله خادمین مطهر این گلاب را می آورند و آن مرد مخلص امر کردند 18 روز به تعداد سن مادر معصومین روضه خوانده شود و گلابدان مخصوص از آستانه مقدس آوردند که خود آقای حاج ماشاالله این گلاب را بین عزاداران می پاشند و هیجان خاصی به مجلس می دهند.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط sajad khalde 94/3/24:: 3:24 عصر     |     () نظر
 
اشعار عربی در مورد امام حسین

تِزورونی اَعاهِـدکُم
به زیارت من می‌آیید، با شما عهد می‌بندم
تِـعِـرفـونی شَفیـعْ اِلکُم
می‌دانید که من شفیع شمایم
أسامیـکُم اَسَـجِّـلْـهِه أسامیکُم
اسامی‌تان را ثبت می‌کنم
هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائران من خوش آمدید
 وَ حَـگّ چَفِّ الکَفیل و الجود وَ الرّایه
قسم به دستان ابالفضل و کرامت و پرچم او
أنا وْ عَبّاسْ وَیّاکُم یَا مَشّایه
من و عباس با شماییم ای که با پای پیاده به سوی من می‌آیید
یا مَن بِعْتو النُفوسْ و جِئتـو شَرّایه
ای که جان‌هایتان را به بهای زیارت من به کف گرفته‌اید
عَلَیّ واجِبْ اَوافیکُم یَا وَفّـایه
بر من واجب است تا به شما وفا کنم، ای وفاداران!
تواسینی شَعائرْکُم
عزاداری‌هایتان به من دلداری می‌دهد
تْرَوّینی مَدامِعْـکُم
و اشک‌هایتان مرا سیراب می‌کند
اَواسیکُم أنَـا وْ جَرْحـی أواسیکُم
من و زخم‌هایی که بر تن دارم به شما دلداری می‌دهیم
هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائران من، خوش آمدید
هَلِه یَلْ ما نِسیْتْ و عَلْ وَعِدْ  تِحْـضَـرْ
خوش آمدید ای که وعده‌تان را فراموش نکرده و بر سر موعد حاضر می‌شوید
إجِیْـتْ و لا یْـهَـمَّـکْ لا بَرِدْ لا حَرّ
آمدید در حالی که نه گرما برای‌تان مهم بود و نه سرما
وَ حَـگ دَمْـعِ العَـقیله و طَبرَة الأکبَر
قسم به اشک زینب و فرق شکافته اکبر
اَحَضْـرَکْ و ما أعوفَکْ ساعـة المَحْـشَرْ
در محشر کنارتان خواهم بود و رهایتان نمی‌کنم
عَلَی المَـوعِـدْ اَجی یَمکُم و لا اَبْـعَـدْ و اعوفْ عَنْـکُم
در وقت دیدار پیشتان می‌آیم و دور نمی‌شوم و رهایتان نمی‌سازم
مُحامیکُم وَ حَگ حِیدَرْ مُحامیکُم
پشتیبانتان هستم به حقّ حیدر پشتیبانتان هستم
هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
آمدید ای زائرانِ من، خوش آمدید
یَـا هَـلْـشایِلْ رایه وْ جایْ گاصِدنی
ای آنکه پرچم به دست قصد دیدار مرا کرده‌اید
تِـعْـرُف رایَتَـکْ بی مَن تُذَکِّـرْنی؟
می‌دانی که پرچمت مرا به یاد چه کسی می‌اندازد؟
بِلـکطَعو چْفوفه وْ صاحْ اِدْرِکْـنی
به یاد آن دست بریده‌ای که فریاد زد: مرا دریاب
صِحِتْ وَیلاه یا اخویه وْ ظَهَرْ مِحْنی
و با شنیدن آن صدا، آشکارا فریاد زدم که بی‌برادر شدم و اندوهم بر من آشکار شد
 کِسَرْ ظَهری سَهَمْ هَجْـرَکْ
تیر هجرت کمرم را شکست
نِفَدْ صَبری بَعَدْ عُمـرَکْ
بعد از شهادتت صبرم به پایان رسید
اُوَصّیکُمْ عَلَی الرّایِه اُوَصّیکُمْ
سفارش این پرچم را به شما می‌کنم
هَـله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائران من، خوش آمدید
 یَا مَنْ گاصِدْ إلَیَّ و دَمْـعِه تِجْـریـهْ
ای که با چشمان اشکبار قصد زیارت مرا کرده‌اید
اَعرُفْ حاجِتَکْ مو داعی تِحْـچیـهِ
حاجت‌تان را می‌دانم، نیازی به گفتن نیست
وَ حَـگ نَحـْـرِ الرِّضیع اِلـحاجِه اَگضیهِ
قسم به گلوی شیرخواره، حاجت‌تان را برآورده می‌کنم
یَا زائرْ عاهَدِتْ کِلْ عِلّه اَشْـفیهِ
زائران من، عهده کرده‌ام که هر بیماری را شفا دهم
 اَخو زینب فَرَحْ بیکُمْ
برادر زینب به خاطرتان شاد شد
هَله وْ مَرحَبْ یُنادیکُم
خوش آمدید صدایتان می‌زند
یُحَیّیـکُم اَبو الغیـره یْحَیّیـکُم
مرد غیرتمند به شما درود می‌گوید
هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائرانِ من، خوش آمدید
زینبْ  مَنْ تُشاهِدکُم  تِزورونی
زینب هنگامی که شما را می‌بیند که زیارتم می‌کنید، می‌گوید:
تُنادیکُم لِوَنْ بِالطَّفّ تحضُرونی!
کاش در جنگ حاضر می‌شدید
ما اَمْـشی یِسْره وْ لا یَسلِبونی
که مرا به اسیری نمی‌بردند و مرا غارت نمی‌کردند
و لا بسیاطهم غَدَر یْضرِبونی
با تازیانه‌های خیانت نمی‌زدند
تُنادینی: أنَا الجیره وْ صَد عَنّی أبو الغیره
صدایم می‌زند که من در بندم و سرور غیرتمندان از دستم رفت
اَبَچّیکُم عَلی مْصابه اَبَچّیکُم
شما را بر این مصیبت می‌گریانم
هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائران من،‌ خوش آمدید


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط sajad khalde 94/3/23:: 8:41 عصر     |     () نظر
 
عکس


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط sajad khalde 94/3/23:: 8:32 عصر     |     () نظر
 
حدیث


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط sajad khalde 94/3/23:: 8:30 عصر     |     () نظر
 
عکس


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط sajad khalde 94/3/23:: 8:28 عصر     |     () نظر
<      1   2   3      >